خلاصه سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه سریال ترکی سیب ممنوعه، قسمت های ۱۶۱،۱۶۲،۱۶۳ را از بخش فیلم و سریال سایت تفریحی جیران همراه ما باشید.

خلاصه قسمت ۱۶۱ سریال سیب ممنوعه

لیلا به اتاق کار کایا می رود و برای او قهوه می برد او متوجه شده است که بعد از آمدن هالیت و شاهیکا، کایا پکر شده است او به کایا پیشنهاد میکند که کمی بیرون رفته و در جاهای قشنگ شهر قدم بزند کایا از این پیشنهاد استقبال کرده و از لیلا میخواهد که همراه او بیاید لیلا نیز قبول میکند آنها داخل شهر رفته و قدم می زنند سپس داخل مغازه ای عتیقه فروش رفته و کایا یک جعبه کوچک که لیلا قبلا تعریف کرده بود از بچگی این جعبه ها را دوست داشته، برای او می خرد. اندر و ییلدیز سوار ماشین شده و اندر قصد دارد اول ییلدیز را به خانه رسانده و خودش به یک نمایشگاه هنری برود در راه، امیر با ییلدیز تماس میگیرد و طبق حرفی که شاهیکا به او زده بود از ییلدیز میخواهد که شب تنهایی به خانه او بیاید تا با هم صحبت کنند ییلدیز متعجب شده و نهایتاً قبول میکند.

در نمایشگاه، شاهیکا نیز حضور دارد او با دیدن اندر جلو رفته و شروع به کنایه زدن و تحقیر او می کند اندر بین حرفهایش به او میگوید که هالیت پول زیادی به او بدهکار است و امروز نیز سهم زیادی از پولش را از شرکت دریافت کرده است شاهیکا از این حرف حرصش میگیرد‌ مردی در نمایشگاه حضور دارد که شاهیکا را تحت کنترل دارد او سپس در قسمت مدیریت نمایشگاه می نشیند شاهیکا با آن مرد تماس میگیرد و اندر که نزدیک میز آن مرد است، وقتی صدای او را می شنود فوری یادش می آید که آن صدا را در تلفن شاهیکا شنیده است او سپس دقت میکند که همزمان آن مرد با شاهیکا مشغول پیام دادن هستند کمی بعد اندر به عمد جلورفته و با آن مرد آشنا می شود او در مورد آثار هنری صحبت کرده و شماره آن مرد را میگیرد تا بعداً از او راهنمایی بگیرد او در ذهنش به نقشه های بعدی فکر میکند.

مردی که لیلا را در مهمانی وکلا دیده بود، در شهر ازمیر به دیدن مرد دیگری که گویا شوهر لیلا است می رود، و به او خبر میدهد که لیلا یا همان عایشه را، در استانبول دیده است آن مرد عصبانی شده و به عکس عروسی خودش و لیلا روی میز نگاه میکند او تصمیم دارد به استانبول برود تا زنش را پیدا کند. کایا شب لیلا را به خانه می رساند او دم در غیرمستقیم از لیلا میخواهد تا رابطه ای را شروع کنند، اما لیلا آن را رد میکند و میگوید که نمی‌تواند. شب، ییلدیز به خانه امیر می رود صدقی که در حال تعقیب ییلدیز بوده، با هالیت تماس گرفته و این خبر را میدهد هالیت که فکر میکند ییلدیز در حال خیانت به اوست، فوری حاضر شده تا به آنجا برود شاهیکا در پوست خودش نمی‌گنجد،اما وقتی هالیت به خانه امیر می رود میبیند که مادر ییلدیز و بچه و دختر های خودش نیز آنجا هستند او جا خورده و به متین که گفته بود به آنجا بیاید، پیام میدهد و از او میخواهد برگردد کمی بعد، شاهیکا تماس گرفته و ییلدیز عمدا بگو و بخند میکند تا حرص او را در بیاورد‌ شاهیکا از اینکه نقشه‌اش خراب شده عصبی می شود‌ معلوم می شود که جانر و اندر متوجه نقشه شاهیکا شده و به عمد تربیتی داده اند تا او ناکام بماند.

زهرا به ییلدیز میگوید که فردا قرار است در تلویزیون برای مصاحبه برود و طبق گفته اکین، چند نفر یاد همراه او باشند او از ییلدیز میخواهد که بیاید و ییلدیز نیز قبول میکند.
لیلا دم خانه ییعیت می رود او از دست ییعیت عصبی است و از او میخواهد که احساسش را بروز دهد آنها با یکدیگر بحث کرده و ییعیت به او ابراز علاقه می‌کند، اما میداند که لیلا توانایی زندگی حقیرانه با ییعیت را ندارد.

 

خلاصه قسمت ۱۶۲ سریال سیب ممنوعه

یعییت در حیاط پیش لیلا می رود. آنها با یکدیگر صحبت کرده و ییعیت از لیلا میخواهد که در مورد رابطه‌شان به کسی چیزی نگوید و فعلا مخفی بماند. شاهیکا از پنجره آنها را می بیند.
ییلدیز حاضر شده و به همراه زهرا برای ضبط مصاحبه او می روند. زهرا متوجه می شود که کانال خبری معتبری نیست و فقط یک کانال محلی است. آنها وقتی داخل می روند، جمیعت زیادی را می‌بینند که لباس محلی پوشیده اند. زهرا و ییلدیز متعجب شده و جا می خورند. مجری برنامه ابتدا کتاب زهرا را معرفی کرده و سپس همه وسط می آیند و شروع به رقص محلی میکنند. آنها زهرا و ییلدیز را نیز وسط می آورند و آن دو مشغول رقص می شوند.
در شرکت متین وارد اتاق هالیت شده و خبر میدهد که ییلدیز و زهرا در برنامه پخش زنده مشغول رقصیدن هستند. هالیت تلویزیون را روشن کرده و با دیدن آنها به شدت عصبی می شود و از صدقی میخواهد که دنبالشان برود. صدقی به دنبال ییلدیز و زهرا می رود و آنها را به شرکت می برد. هالیت با آنها دعوا میکند. او از ییلدیز نیز میخواهد به عنوان یک مادر رفتارهای درستی داشته باشد.

در خانه، شاهیکا ییعیت را صدا زده و در مورد لیلا از او میپرسد. ییعیت ابتدا میگوید که همه چیز خوب است، اما شاهیکا میگوید که آنها را در حیاط دیده است. ییعیت میگوید که او نمی‌تواند این نقشه را ادامه دهد. شاهیکا میگوید که در غیر این صورت او نیز پدر ییعیت را پیدا نخواهد کرد. ییعیت گول خورده و قبول میکند که طبق نقشه پیش برود‌.
اندر با آقا فهیم، شخصی که با شاهیکا در ارتباط است و خودش را به این اسم معرفی کرده، سر قرار می رود. او سعی دارد از زبان آقا فهیم در مورد شاهیکا حرف بکشد و از ارتباط بین آنها سر در بیاورد، اما چیز خاصی دستگیرش نمی شود. او سپس به شرکت پیش جانر می رود تا ماجرا را برای او تعریف کند. جانر از او میخواهد که با لیلا سرد برخورد نکند. اندر بخاطر جانر با لیلا صحبت میکند و در موردپدرش سوالاتی میکند. با این حال او به لیلا شک دارد و به جانر هشدار میدهد که روزی به حرف او خواهد رسید که لیلا آدم درستی نیست. او سپس دم مدرسه اریم می رود. ییعیت که دنبال اریم رفته است با دیدن او میگوید که مجبور است آمدن او را به هالیت خبر دهد. اندر به این موضوع اهمیتی نمی‌دهد و دیگر ترسی ندارد.

هنگامی که اریم می آید، اندر از اریم میخواهد که شب به خانه او بیاید و به پدرش نیز بگوید که برای دیدن هالیت جان می آید، زیرا میداند در این صورت هالیت چیزی نخواهد گفت. اندر از ییعیت نیز میخواهد همراه اریم بیاید. ییعیت متعجب شده و قبول میکند. شب وقتی لیلا به خانه می رود حس می کند که کسی او را تعقیب میکند. او ترسیده و در خانه ماجرا را به سیبل میگوید. او تصمیم می‌گیرد که فردا با کایا صحبت کرده و تمام حقایق را به او بگوید. کایا کمی بعد با او تماس گرفته و خبر میدهد که فردا با یک موکل قرار دارد و از او نیز میخواهد همراهش باشد. لیلا قبول میکند.
زهرا با اکین تماس گرفته تا بابت انتخاب کانال با او دعوا کند اما اکین به او میگوید که این برنامه باعث شد فروش او دو برابر شده و چاپ دوم نیز به پایان برسد. زهرا دوباره خوشحال می شود.

در خانه اندر همگی دور هم جمع می شوند و زهرا و لیلا نیز می روند و همگی دور هم خوش می‌گذرانند.
هالیت در خانه از اینکه بچه ها دورش نیستند دلش میگیرد. شاهیکا به او میگوید که بعد از گرفتن حضانت هالیت جان، می‌توانند یک خانواده کامل و شلوغ باشند. روز بعد، لیلا سر قرار با کایا و موکل او در رستوران می رود.
او با دیدن شوهر خودش به‌ عنوان موکل، شوکه می شود. شوهر او لیلا را با عنوان عایشه، همسر خودش به کایا معرفی میکند. کایا نیز شوکه می شود. ییلدیز برای امضای برگه طلاق به خانه هالیت می رود. او برگه جدید را خوانده و میخواهد امضا کند. هالیت همان لحظه برگه را از زیر دست ییلدیز میکشد و به او میگوید :« بیا از اول امتحان کنیم.

خلاصه قسمت ۱۶۳ سریال سیب ممنوعه

هالیت به ییلدیز میگوید که دوباره همه چیز را از اول شروع کنند. او از ییلدیز میخواهد که به خانه برگردد و نمیخواهد که دور از پسرش باشد. ییلدیز این حرفها را بیهوده میداند و با وجود شاهیکا، چنین کاری را ممکن نمی‌داند. هالیت به او میگوید که برای آن نیز راه حلی پیدا خواهد کرد. ییلدیز بی توجه به هالیت از اتاق خارج می شود. لیلا با عجله از رستوران بیرون آمده و فرار میکند. او در کوچه ای پنهان می شود و با سیبل تماس میگیرد. سیبل جواب نمی‌دهد و به او پیام میدهد که شوهرش او را پیدا کرده و از لیلا میخواهد دیگر با او تماس نگیرد، زیرا دنبال دردسر نیست. لیلا با گریه و ناراحتی به این فکر میکند که باید چه کار کند.او یادش می آید که شوهرش به شدت متعصب بود و از روی شکاکیت او را در خانه زندانی کرده بود و او را اذیت میکرد.

کایا با عصبانیت به دفتر می رود و با جانر بخاطر معرفی کردن لیلا که یک فرد کلاهبردار و دروغگو بوده بحث میکند. جانر میگوید که اطلاعی نداشته و به او توضیح میدهد که لیلا خودش را خواهر او معرفی کرده بود.
شاهیکا به خانه می آید و به شنود اتاق هالیت گوش میدهد و متوجه می شود که هالیت تصمیم به طلاق ندارد. او با آن مرد تماس گرفته و به او میگوید که باید نقشه دوم را امتحان کنند. او سپس به اتاق هالیت می رود و نمی‌گذارد که هالیت در مورد تصمیم طلاقش چیزی بگوید. او میگوید که برای هالیت در زمینه کار سوپرایزی دارد و فردا به او خواهد گفت.
اندر به دفتر کایا می رود و جانر و امیر ماجرا را برای او تعریف میکنند. اندر به آنها میگوید که از قبل به آنها گوشزد کرده بود.
آکین به زهرا یپشنهاد میدهد که یک صفحه مجازی باز کند و داخل آن کلیپ های مختلفی بگذارد و از طریق تبلیغات کسب درآمد کند. زهرا از ییلدیز کمک می‌گیرد و آنها یک کلیپ در حال آشپزی درست میکنند.

لیلا با امیر تماس میگیرد و از او کمک میخواهد. او میگوید که هیچ جایی برای ماندن ندارد. امیر به ناچار به او میگوید که به خانه اش بیاید. لیلا در خانه امیر همه چیز را برایش تعریف میکند و میگوید که از دست شوهرش فرار کرده است. او همچنین می‌گویدکه لیلا که خواهر جانر و اندر است واقعا وجود دارد و دوست صمیمی اوست و لیلا به او پیشنهاد داد تا خودش را اینگونه معرفی کند. در خانه، اندر و جانر و آسمان خانم سعی دارند ییلدیز را راضی کنند تا از طلاق منصرف شود و به خانه اش برگردد اما ییلدیز قانع نمی شود. ییعیت به لیلا پیشنهاد ازدواج می‌دهد. لیلا که عاشق او شده این پیشنهاد را قبول میکند. آنها قرار می‌گذارند تا پنهانی ازدواج کنند. این ماجرا نیز قسمتی از نقشه شاهیکا است.

شب اندر پنهانی با زهرا قرار گذاشته و از او میخواهد که فردا هالیت جان را از ییلدیز بگیرد و همه خواهر و برادرها به شرکت پیش هالیت بروند تا او را سوپرایز کنند. هدف اندر این است که روی هالیت تاثیر بگذارد تا از شاهیکا بگذرد. او سپس سر قرار با آقا فهیم می رود . او ماجرای حادثه ای که برایش اتفاق افتاده و مطمئن است که این کار عمدی بوده را برای او تعریف می‌کند و در صحبت هایش به آقا فهیم میفهماند که حاضر است با کسی که این بلا را سرش آورده همدست شود تا به نیتشان برسند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *